شطرنج

در روی موبایلم یک بازی شطرنج نصب کرده ام. تا حالا هم به ندرت توانسته ام آن را شکست بدهم. این مهم نیست ولی در هنگام بازی متوجه چیزی شدم. در بازی شطرنج کوچکترین حرکتی که به مهره های خودم میدهم کامپیوتر بیرحمانه یکی از مهره های مرا میزند. هر چه سعی دارم بی ازار و سر بزیر بازی کنم نمیشود. انگار کامپیوتر اعصاب ندارد و برای به زمین زدن من خلق شده است. دنیای اینروزه ماهم همین است. هر چند ما سعی داریم استه بسم الله در جامعه زندگی کنیم دیگران در صدد حمله هستند و اصلن برای اینکار خلق شده اند. یا نباید وارد گود شد و اگر هم شدیم ما هم باید اماده حمله باشیم یا خود حمله کنیم.

 

هنر

آراسته بودن به صفات خوب دیگر اصلن به صلاح نیست. منظورم از خوب همان هوش داشتن، درست و مثل انسان رفتار کردن، در اجتماع رعایت دیگران را نمودن و امثال اینهاست. الان فقط باید بود. بودن مهمترین چیز شده است. مثل انسان سرت را بندازی پایین و درست کار کنی، اهل مطالعه بودن، ادب داشتن، کله ات کار کند، با شرافت زیستن و غیره، اینها چه نتایجی خواهند داشت؟ اصلن به چه درد میخورند؟!! دیگر همه بفکر بودن هستیم به هر قیمتی. اخلاقیات و این فکر که چه خوب است چه بد ملاک نحوه عمل ما برای این بودن نیست. برای این بودن فقط وقتی کار غیر اخلاقی را ترک میکنیم که ممکن است کارمان به دادگاه و پاسگاه بکشد وگرنه همانطور که قبلا نوشتم حرف و نصیحت با آروغ فرقی ندارند. الان برای بودن باید از طبیعت الهام گرفت. ببینیم برخی از موجودات همه جا هستند تحت گرما و سرما، کم غذایی و بیغذایی و خلاصه انگار هفت تا جان دارند و در سراسر این کره خاک پراکنده اند. اکنون این موجودات باید سرمشق ما باشند. برخی هم ذاتا مشابه این موجودات بدنیا آمده اند و همانهایی هستند که حرف حالیشان نیست و فقط بفکر خوردن، بردن و زدن هستند. اینها هستند که ماندگارند، عاری از شرافت. فارغ از درگیر کردن کله شان در مفاهیمی بنام خوب و بد که فقط اتلاف وقت و فرصتهاست. انسانهایی که تن به حیوانیت نمیدهند و همش با ترازویی در دست در حال سبک، سنگین کردن اعمالشان هستند دائما در حال حرص خوردن و خودخوری بوده، فرصت کشی میکنند که در نهایت حذف خواهند شد.

 

کلام و ایمیل

فکر کنم در اینباره قبلا نوشته بودم که دیگر حرف زدن و استدلال آوردن یا با خواهش و دوستانه ممکن نیست مشکلی حل شود. این را دیگر به یقین رسیده ام. کسی قرار نیست به حق دیگری با حرف زدن احترام بگذارد. کلام برای ما پدیده ای لوکس شده است. مثل خیلی چیزهای دیگر. بشر و صد البت ماها کلام و زبانی بوجود آوردیم تا به سرعت مفاهیم را به هم انتقال دهیم. ولی کجاست انتقال مفاهیم؟ انکار یک عده کرند و نمیخواهند چیزی جز آنچه به نفعشان است را بشنوند. پست و نامه اختراع شد تا ما برای هر چرندی به فلان اداره مراجعه نکنیم. ولی این اختراع هم فایده ای نداشت. چون باید خودمان نامه بدست راه بیفتیم. تلفن آمد تا اینکار سریعتر و راحتتر شود. تلفن؟ این که دیگر خنده دار تر از همه است مگه با تلفن و پیغام و پسغام کار میکنیم. ایمیل آمد. ایمیل که فقط اسباب بازی ماست. اصلن مهم نیست که با ایمیل میشود کلی از هزینه های مکاتبات را کم کرد. مگر بچه ایم با این وسیله سرگرمی کارهای جدی انجام دهیم. پیامک آمد آنهم برادر ایمیل است و فقط یک نوع بازی است. خلاصه ببینید چه شده است. تمام وسایل ارتباطی که در اختیارمان است تا ارتباطی درست داشته باشیم همگی بی مصرفند. از همه بدتر زبان نفهمی است که رایج شده است. زبان که وجهه تمایز ما با سایر موجودات است. نمیتوان از همسایه بیشعور خواست تا سرو صدا نکند. نمیتوان از فلان دوست خواست که پول قرض گرفته شده را پس بدهد. حرف زدن و دلیل اوردن هم شده یک نو  آروغ زدن. حرف یک روش ارتباطی است که مثل بقیه روشها دیگر کار نمیکند. ما در همه روشهای ارتباطی نتوانستیم از آنچه دیگران با زحمت اختراع کردند استفاده کنیم دلیلی ندارد در وسیله ارتباطی خود ساخته یعنی همان زبان مادری هم ناموفق نباشیم.