هنر
عاشق شدن، چهره ای جعلی ازخودنشان دادن، ضعیف شدن، کوچک شدن و مورد سوء قرار گرفتن هنر نیست، هنر زیرپا گذاشتن دستورات معشوقِ تحقیر کننده است. در عین غرق، دیوانه و تخدیرِ معشوق بودن، ترک اعتیاد عشق برای نجات باقیمانده غرور و شخصیت هنر است.
غم دیدن و باز توان داشتن هنر است.
زمین خوردن و ناله کردن هنر نیست، دوباره سریعا برخاستن و با پر رویی و بی توجه به ادمهای فضول و بیمقدار، با بیعاری طوری رفتار کردن که "انگار نه انگار" هنر است.
در بین ادمیان بودن - همین آدمهایی که ادم نیستند - و حرص نخوردن هنر است.
با وجود غرق بودن در گذشته سیاه و پر نکبت، توانایی فریب دادن ذهن و گاهی خوش بودن هنر است.
گاهی این فکر که آخرش باید مرد پس بیخیال هنر است.
خود را کمتر از این آدمهای بدردنخور ولی با اعتماد بنفس ندیدن هنر است.
هر چند فقیر بودن هنر نیست ولی در عین فقر منت ادمها را نکشیدن هنر است.
با وجود اشتباه و انتخاب غلط در گذشته، گاهی گفتنِ "به کسی مربوط نیست" هنر است.
بالاخره تصمیم به سنگدلانه ایستادن در برابر آدمهایی که از کم رویی و خوبی ما عمری سواری گرفتند و قصد ول کردن و اجازه نفس کشیدن را ندادند هنر است
اکثر اوقات باز بعد از تصمیم مجبوریم فکر کنیم و تصمیم را عوض کنیم. فکر نکردن بعد از تصمیم ساده نیست ولی اگر به آنجا رسیدیم پس هنر و پختگی ای را کسب کرده ایم.