ترسو

امروز فهمیدم در هر بحث و مشاجره ای در هر دعوایی برای هر حمله من حمله ای دیگر از طرف مقابل خواهد بود برای هر رنجی برای هر مشتی که برای طرف مقابل پرتاپ میکنم مشتی خواهم خورد برای هر زخمی که به حریفم وارد میکنم زخمی هم بر میدارم. اما چه باید بکنم؟ در تمام عمر از ترس حمله و تلافی حریف، از ترس مشت خوردن، از ترس زخم برداشتن و شکست خوردن سکوت کنم و باز بترسم؟ زندگی من یک ترس ممتد باشد؟ ذلیل باشم؟ توسری خور و بدبخت و حقیر و بی ارزش باشم؟ جرات را هیچوقت تمرین نکنم؟ 

تکرار

در زندگی تجربه هایی می آموزیم، رنجهایی می کشیم، از کرده خود پشیمان میشویم، اما همان تجربه ها، رنجها و کارها را باز تکرار میکنیم. همان چیزهایی که بخود قول داده ایم از آنها حذر کنیم را باز تجربه میکنیم. از آن دردها پند نمیگیریم. زنها زایمان میکنند و درد و مشقت زایمان را به جان میخرند. در برخی موارد دیده ام که از زایمان مجدد توبه کرده اند اما باز بچه دار شدند. آدمهای عاشقی دیدم که بدترین زخمهای روحی را از عشق خوردند اما باز ریسک زخم خوردن از عشق را به جان خریدند و عاشق شدند. ضرب المثلی داریم: دوصد گفته چو نیم کردار نیست. یعنی حرف زدن از عمل راحتتر است. گویا دانستن هم ضامن کردار صحیح نیست و ممکن است باوجود دانستن آنچه را که باید انجام دهیم، انجام نمیدهیم.