حس
احساسات مهم هستند اما نه همیشه، نه همه جا. احساس خطر کمک کننده است. غذای خوشمزه حس خوشایندی است. اما همیشه هم توجه داشتن به احساس خوب نیست. در زندگی روزمره باید احساسات منفی توسط مافوق، صاحبخانه، همکاران، دوستان را تحمل کرد. جنگیدن برای اینکه بمن توهین شده و باید جوابش را بدهم تمامی ندارد. هرچند احساس این پیام را بمن میدهد که کاری انجام دهم اما در بیشتر موارد احساس هست اما من قادر به عکس العمل نیستم. قدرت درگیر شدن با دیگران را دارم ولی باید خفه خون بگیرم چون دستم زیر سنگ آنهاست. هر چه سنم میگذرد بیشتر میبینم که انگار احساس من بیشتر دردسر است و اکثرا پشیزی ارزش ندارد. اینکه الان ناراحتم، میترسم، تنها هستم، غمگینم، سردرد دارم، حقم ضایع شده، اصلا مهم نیست. دنیا مسیر خودش را میرود و چون من یک ذره ناچیز بی اهمیت در این دنیا هستم، احساسم هم مهم نیست. پس نباید زیاد به این فکر کنم که الان حال و حوصله ندارم یا مثلا اعصابم خرد است یا فلانی بمن توهین کرد.
+ نوشته شده در جمعه سی ام فروردین ۱۳۹۲ ساعت 15:2 توسط من
|