میوه های این دنیا سه چیز است: پول، زور و سلامتی. قبلا همش بر ایده آلهایی که در ذهنم بود تکیه میکردم. درست برایم آنها بود چیزهایی مثل کیفیت داشتن در کارم، در تحصیل. اگر در جایی خودم را شایسته نمیدیدم آن جایگاه را برای خودم نمیخواستم یعنی حتی برای خودم هم پارتی بازی نمیکردم. به همین ترتیب اگر کسی دیگر هم مدیر و رییس جایی بود و لیاقت نداشت ناراحت میشدم. اما این ایده آل فکر کردنها تا حالا چه نفعی داشته است جز ناراحتی، رنجیدن و خودخوری دائم.

با دیدن این همه شیر تو شیر در رفتار ها دیگر به این نتیجه رسیده ام که درست فکر کردن، منطقی بودن، درست رفتار کردن، حق و ناحق را درنظر گرفتن و همه این طور بودنها غلط هستند. فقط باعث رنج میشوند، باعث میشود رفتار درست خودمان را با دزدیها، دریدنها، حق خوردنها و حقه بازی های دیگران مقایسه کنیم و همیشه رنج بکشیم. اگر درستکاری و آنسان بودن ما به پول، قدرت و سلامتی ختم نشود داریم مسیر نادرست را طی میکنیم. اینجا جای درستی و راستی نیست. این مظامین خیلی لوکس و سوسولی هستند. اگر آدم با سواد و مدرک داری هستید، اگر از اطرافیانتان بیشتر می فهمید، اگر الان شغل و جایگاهی دارید که در حد شما نیست و لیاقت شما بیش از اینهاست، اگر از نظر سلامتی مشکل دارید و فکر میکنید که این ناخوشی حق شما نیست و بیگناه در این ورطه افتاده اید، همه این چراها و سوالات ارزشی ندارند و فقط باعث حرص خوردن میشوند، مگر اینکه شما را به سوی پول و قدرت و همان سلامتی از دست رفته سوق دهند. 

نباید با "چرا این اینجوری است؟" یا  "چرا آن آنجوری هست؟" چرا این بی لیاقت ریس شده؟ چرا حق من را به من نمیدهند؟ چرا دائم مرا آزار میدهند؟ چرا ؟ چرا؟ و چرا؟  زندگی کرد، باید با هستها و نیستها زندگی کرد. زندگی این گونه است که مدنیت و انسانیت جایگاهی ندارد و پول و زور و سلامتی مهم هستند. این را خیلیها همان اول بسم الله و بطور غریزی فهمیده اند. ما هم باید از آدم بودن دست برداریم و در ابتدای هر فکر و رفتاری که بوی انسان بودن میدهد از خود بپرسیم که این کار مان به آن سه میوه ختم میشود یا نه  و گرنه باز ادای پیامبران را در آورده ایم.