توانایی فکری، استعداد، آموختن و تسلط بر زبان بیگانه، تحصیلات عالیه، اینها چیزهایی بود که خیلی برایم ارزشمند بود و برای برخی شان عمر زیادی صرف شد. اما دیگر اینها به درد این روزهای من نمیخورند. آنچه این روز ها به دنبال آن هستم و ایده آل من هستند عبارتند از پرورو بودن، پوست کلفتی، تحقیر شنیدن و بی خیال بودن، بی حرمت شدن از کوچکترها و احمقها، تملق بیشعورها را همیشه گفتن، از جوانک ها گستاخی تحمل کردن، اجازه دهم که حقم را بخورند و همچنان شاکر باشم، بد باشم، خشن و بیرحم باشم، از محنت دیگران بیغم باشم، اولین معیار توجیه هر کاری منفعت خودم باشد، هیچگاه صداقت نداشته باشم، هیچوقت خیری نرسانم، انتقام بگیرم، ضجر دهم. اینها مهارتهایی هستند که من در کسب آنها بسیار بی استعدادم. دیگر مهارتهای قدیمم که بر پایه درستی بودند به کارم نمی آیند و مرا حفظ نمیکنند. کاش این مهاتهای نادرست ولی ضروری را میتوانستم هر چه زودتر بیاموزم تا بیشتر در امان بمانم و ذره ذره از درون خرد و نابود نشوم. مهارتهای قدیمی مرا از راه کج باز میدارند و تا میخواهم ضروریات جدید را فرا گیرم رشته هایم را پنبه میکنند. مدتهاست که آب از سرم گذشته و من به سبب نیاموختم این مهارتهای ضروری در حال حذف شدن هستم و هبا تحمل اینهمه ضجر هنوز آدم نشده ام. کی میخواهم از خواب برخیزم و آدم میشوم؟